از بازاریابی سنتی به بازاریابی دیجیتال 1
از بازاریابی سنتی به بازاریابی دیجیتال
به صورت سنتی، بازاریابی همیشه با بخش بندی آغاز میشود، عمل تقسیم بازار به گروه هایی همگون براساس ویژگی های جغرافیایی، جمعیت شناختی، روان شناختی و رفتاری.
بخش بندی عموما با هدف گیری دنبال می شود
عمل انتخاب یک یا چند بخش که برند، براساس جذابیت و تناسب آنان با برند، متعهد به پیگیری این بخش هاست. بخش بندی و هدف گیری هردو جنبه هایی اساسی از استراتژی برند هستند. این دو امکان، اختصاص کاراتر منابع و جایگاه یابی دقیق تر را فراهم می آورند. همچنین این دو به بازاریابان برای عرضه خدمت به چندین بخش، هریک از بخش ها با خدماتی متمایز، یاری می دهند.
به هر حال، بخش بندی و هدف گیری بیانگر رابطه عمودی میان برند و میری آن است، که مشابه رابطه شکارچی و شکار است. بخش بندی و هدف گیری تصمیماتی یک طرفه اند که بازاریابان بدون رضایت مشتریانشان می گیرند. بازاریابان متغیرهایی را که معرف بخش هایند مشخص می کنند. درگیری مشتریان محدود به آورده آنان در تحقیق بازار است، که معمولا مقدم بر فعالیت های بخش بندی و هدف گیری بازار است.
در بازاریابی و برندینگ یکی از مهمترین عوامل بخش بندی است
مشتریان اغلب به دلیل اینکه شرکت ها پیام های بی ربط می فرستند احساس مزاحمت می کنند و آزرده خاطر می شوند و احساس می کنند که به آنان همچون «هدف» نشانه گیری شده نگریسته می شود. بسیاری به پیام های یک طرفه برندها به مشتریان به چشم پیام های تحمیلی، می نگرند.
در اقتصاد دیجیتال، مشتریان در شبکه های افقی جوامع به صورتی اجتماعی با یکدیگر متصل اند. امروز، جوامع بخش های جدیدی اند. اما برخلاف بخش ها، جوامع را مشتریان به صورت طبیعی و در مرزهایی که خود آنان تعریف می کنند شکل می دهند. جوامع مشتریان در برابر پیام های تحمیلی و تبلیغات بی ربط مصون و در امان اند. درواقع، آنان تلاش های شرکت برای تحمیل خواسته هایش به این شبکه از روابط را دفع خواهند کرد.
برای درگیر شدن مؤثر با جامعه مشتریان، برندها باید از آنان اجازه بگیرند. بازاریابی اجازه ای ، که “ست گدین” معرفی اش کرد، حول محور این ایده است که پیش از ارسال پیام های بازاریابی به مشتریان باید رضایت آنان را طلب کرد. به علاوه، وقتی شرکت ها از مشتریان کسب اجازه می کنند، باید همچون دوستانی رفتار کنند که صادقانه به دنبال کمک به مشتری اند، نه همچون شکارچیانی که با نشان دادن طعمه ای به دنبال شکارند. مشابه ساز وکار فیسبوک، مشتریان می توانند درباره «تأييد» یا «رد درخواست» دوستان خود تصمیم بگیرند. این امر رابطه افقی بین برندها و مشتریان را نشان می دهد.
هدف از بازاریابی
دست ها تا آنجایی می توانند از بخش بندی و جایگاه یابی استفاده کنند که این فرایندها برای مشتریان شفاف باشد.
از جایگاه یابی برند و تمایز تا شفاف سازی ویژگی های شخصیتی و اصول برند
در معنی سنتی، برند مجموعه ای از تصاویر – اغلب اسم، لوگو و تگ لاین است که محصول یا خدمت عرضه شده شرکتی را از رقبایش متمایز می کند. همچنین مانند گنجینه ای عمل می کند که تمام ارزش های ایجادی کمپین های برند شرکت را ذخیره می کند. در سال های اخیر، برند نشان دهنده تمام تجربه هایی شده است که شرکت برای مشتریانش فراهم می کند. بنابراین، ممکن است برند همانند پلت فرمی برای استراتژی شرکت عمل کند، زیرا همه فعالیت هایی که شرکت درگیر آن است با برند مرتبط است.
مفهوم برند با جایگاه یابی برند پیوند بسیار نزدیکی دارد. از دهه ۱۹۸۰، جایگاه یابی برند همچون نبردی برای تصرف ذهن مشتریان مطرح شده است. برای آنکه برند بتواند ارزش ویژه قدرتمندی بنیان نهد، باید دارای جایگاه یابی استوار و شفاف و همچنین مجموعه ای از تمایزهای اصیل برای حمایت از جایگاه یابی باشد.
جایگاه یابی برند اساسا وعده ای جذاب است که بازاریابان برای به دست آوردن ذهن و قلب مشتریان می دهند. برای نمایش یکپارچگی برند حقیقی و جلب اعتماد مشتریان، بازاریابان باید این وعده را با تمایزهایی یکپارچه و استوار از طریق آمیخته بازاریابی اش تحقق بخشند.
تفاوت ها و المان های بازاریابی سنتی و تغییر به بازاریابی دیجیتال
در اقتصاد دیجیتال، در جهت ارزیابی و بررسی دقیق هر وعده جایگاه یابی برند مشتریان توانمند شده اند و تسهیلات و امکانات لازم در اختیارشان قرار گرفته است. با چنین شفافیتی (به دلیل ظهور رسانه های اجتماعی) برندها دیگر نمی توانند وعده هایی دروغ و باورنکردنی بدهند. شرکت ها می توانند خود را تحت هر عنوانی جایگاه یابی کنند، اما بدون وجود اتفاق نظر همگانی برآمده از جامعه، جایگاه یابی چیزی بیش از ژست گرفتن شرکت نخواهد بود.
امروزه، انتقال صحیح و بی نقص هویت برند و جایگاه یابی به صورت تکراری و پی در پی عامل اساسی موفقیت در بازاریابی سنتی- ممکن است دیگر کافی نباشد. با وجود تکنولوژی های بازارساز، چرخه عمر کوتاه تر محصول و روندهایی که به سرعت در حال تغییرند، برند باید آن قدر پویا باشد تا بتواند در موقعیت هایی ویژه به شیوه هایی ویژه رفتار کند.
به هرحال، آنچه باید ثابت بماند ویژگی های شخصیتی و کدهای برند است. شخصیت برند علت وجودی و دلیل حقیقی آن برای بودن است. وقتی هسته اصلی برند به ریشه ها وفادار بماند، تصویر بیرونی می تواند انعطاف پذیر باشد. دراین باره اینگونه بیندیشیم: گوگل و ام تی وی ” باوجود تغییرات بی شمار در لوگوی خود – که گوگل آنها را دو دل می نامد- برندهایی استوار اما انعطاف پذیر مانده اند.
درباره راوین خسروی
مدرس دوره های مدیریت برند. ستراتژیست و مشاور برندهای مدیریت تبلیغات، استارتاپ برندینگ
سایر نوشته های راوین خسروی
در لینکدین
ما را دنبال کنید!
در اینستاگرام
ما را دنبال کنید!
دیدگاهتان را بنویسید